۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

مفهوم عشق


کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی؟؟؟

کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟؟؟

کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی؟؟؟


http://www.cheryllavender.com/Bodmin%20Mooor.jpg


تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
بدینسان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب


http://www.2ql.net/uploads/1234149100.bmp


تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه
چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب


http://www.claudiasalguero.com/images/Art/FineArt/Fire%20Dance.jpg


تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من
که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب



مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب


http://files.myopera.com/www.shahvatraan.blogfa.c/files/hopeless%5B1%5D.jpg


چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ کرده را از بیکسی ها می کنم هرشب



http://www.p2u.de/moniqueaspik/Bilder/iloveyou2.gif



تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب
حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هر شب



http://i4.tinypic.com/xnw11u.jpg


دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب


http://i43.tinypic.com/30tqcuu.jpg


کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟
که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب


http://i17.tinypic.com/5zmi16w.jpg

۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه

حیل النساء

آورده اند مردی بود که پیوسته تحقیق ِ مکرهای زنان می کرد و از غایت غیرت ،هیچ زنی رامحل اعتماد خود نساخت و کتاب

" حیل النساء " (مکرهای زنان) را پیوسته مطالعه می کرد. روزی در هنگام سفربه قبیله ای رسید وبه خانه ای مهمان شد.

مرد ِخانه حضور نداشت ولکن زنی داشت در غایت ظرافت ونهایت لطافت . زن چون مهمان را پذیرا شد با او ملاطفت آغاز نمود. مرد مهمان چون پاپوش خود بگشود وعصا بنهاد،

به مطالعه کتاب مشغول شد. زن میزبان گفت: خواجه ! این چه کتاب است که مطالعه میکنی؟ گفت:حکایات مکرهای زنان است. زن بخندید وگفت : آب دریا به غربیل نتوان پیمود وحساب ریگ بیابان به تخته خاک ، برون نتوان آورد و مکرهای زنان

در حد حصر نیاید . پس تیر ِغمزه در کمان ِابرو نهاد و بر هدف ِ دل او راست کرد واز در مغازلت و معاشقت در آمد چنان که دلبسته ی ِ او شد. در اثنای آن حال، شوهر او در رسید..

زن گفت : شویم آمد وهمین آن که هر دو کشته خواهیم شد . مهمان گفت:تدبیر چیست؟ گفت :برخیز و در آن صندوق رو . مرد در صندوق رفت. زن سرِ صندوق قفل کرد . چون شوهر در آمد پیش دوید و ملاطفت ومجاملت آغاز نهاد و به سخنان دلفریب شوهر را ساکن کرد. چون زمانی گذشت گفت: تو را از واقعه امروز ِ خود خبر هست؟ گفت نه بگوی. گفت: مرا امروز مهمانی آمد جوانمردی لطیف ظرایف و خوش سخن و کتابی داشت در مکر زنان و آن را مطالعه میکرد من چون آن را بدیدم خواستم که او را بازی دهم به غمزه بدو اشارت کردم ، مرد غافل بود که چینه دید و دام ندید. به حسن واشارت من مغرور شد و در دام افتاد .و بساط عشق بازی بسط کرد وکار معاشقت به معانقه (دست در گردن هم)رسید. ساعتی در هم آمیختیم! هنوز به مقام آن حکایت نرسیده بودیم که تو برسیدی وعیش ما منغض کردی! زن این میگفت و شوهر او می جوشید ومی خروشید وآن بی چاره در صندوق از خوف می گداخت و روح را وداع می کرد. پس شوهر از غایت غضب گفت: اکنون آن مرد کجاست؟ گفت:اینک او را در صندوق کردم و در قفل کردم.. کلید بستان و قفل بگشای تا ببینی. مرد کلید را بستاند و همانا مرد با زن گرو بسته بودند(جناق شکسته بودند) و مدت مدیدی بود هیچ یک نمی باخت. مرد چون در خشم بود بیاد نیاورد که بگوید *یادم * و زن در دم فریاد کشید *یادم تو را فراموش . * مرد چون این سخن بشنید کلید بینداخت وگفت :

" لعنت بر تو باد که این ساعت مرا به آتش نشانده بودی و قوی طلسمی ساخته بودی تا جناق ببردی."

پس با شوهر به بازی در آمد و او را خوش دل کرد .چندان که شوهرش برون رفت ، درِ صندوق بگشاد و گفت: ای خواجه چون دیدی، هرگز تحقیق احوال زنان نکنی؟

گفت:توبه کردم و این کتاب را بشویم که مکر و حیلت ِ شما زیادت از آن باشد که در حد تحریر در آید.

۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه

تذکرة الحضرات (داستان آن شیخ که ...)

سالها پیش، یکی مرد دهاتی پسرش را پی تحصیل به یک حوزه ی علمیه فرستاد که با علم شود، عاقل و هشیار شود، مخزن اسرار شود، با همگان دوست شود، یار شود، همدل و غمخوار شود، خوب و بد زندگی و رسم ادب ورزی و اخلاص بیاموزد و فرزانگی و صدق و صفا پیشه نماید.

پس از چند صباحی پسرک، شیخ شد و میوه ی بر شاخ شد و پخته شد و خام شد و باد شد و باده شد و جام شد و گِرد و گلندام شد و ثقة الاسلام شد و حجة الاسلام شد و صاحب صد نام شد و پیش خودش، مرتبه اش تام شد و قبضه ای از ریش به خود نصب نمود و سرش عمامه ی پرپیچ نهاد و شنلی بر تنش انداخت و دمپایی نعلین به پا کرد و سپس عزم وطن کرد که ملای ده خویش شود، خمس و زکات از فقرا و ضعفا، جذب کند، جن و پری از دلشان دفع کند، همدم خانان شود و محرم جانان شود و بار دل مردم نادان شود و این شود و آن شود و با کلک و حیله گری، بر همگان برتری و سروری و سرتری و رهبری و مهتری و بهتری خویش مسلم بنماید.

باری، گویند که در روز نخستین که پسر وارد ده شد، در آن هلهله و ولوله و غلغله و شور و شررها که به پا بود، پدر جَست و دو تا مرغ که در خانه خود داشت به پای پسرک ذبح نمود و به زنش داد که آنرا بپزد تا که ز فرزندِ سرافراز و خوش آواز و پرآوازه، پذیرایی جانانه نماید.

پیش از آغاز غذا آن پسرک خواست که نزد پدر و مادر خود چشمه ای از قدرت علمیِ الهی و توانایی فکری که در او جمع شده بود هویدا بنماید. چنین بود که از آن پدر و مادر فرتوت بپرسید که در سفره ما چند عدد مرغ نهادید؟ بگفتند که البته دوتا مرغ. پسر جان! چه سوالی است؟ هرآنچیز عیان است چه حاجت به بیان است؟

پسر گفت که ها! فرق نگاه کسی از اهل خردمندی و فرزانگی همچون من و یک عده عوام همچو شماها به همین است که از منظر علمی، هرآیینه در این سفره سه تا مرغ سوخاری بنهادید ولی علم ندارید و سپس چند عدد سفسطه و مغلطه و شعبده بازی کلامی و زبان بازی پی درپی و لفاظی پیچیده و بی پایه به هم بافت، و اینگونه نشان داد که از منظر تحقیقی و تعلیمی و علمی، در آن سفره سه تا مرغ مهیاست، و این از برکت های خردمندی و علم است.

پدر پیر کز آن سلسله الفاظ و عبارات پریشان شده بود، از سخن آخر فرزند خودش شاد شد و گردن پرموی و سِتبرِ پسرش را بنوازید و به او گفت که احسنت بر این حُسن و کرامات تو فرزند که با این سخنِ پر برکت ، مشکل تقسیم دوتا مرغ برای سه نفر یکسره حل گشت. پس این مرغ برای من و آن مرغ دگر نیز برای ننه ات. مرغ سوخاری شده ای نیز که با علم و کرامات تو اثبات بگردیده، خودت میل نما.

اینچنین بود که آن شیخ، ادب گشت و بدانست که مرغی که از آن علم و کرامات شود ساخته، جز ضعف دل و سوزش ماتحت، اثری هیچ ندارد.

رؤياي خود را دنبال كن

من دوستي به نام مانتي رابرتز دارم كه يك مزرعه پرورش اسب دارد.

يك روز كه در حال صحبت بوديم او داستاني را براي من نقل كرد. داستان پسري كه فرزند يك تعليم دهنده اسب دوره گرد بوده كه از اصطبلي به اصطبل ديگر، از مسابقه اي به مسابقه ديگر و از مزرعه اي به مزرعه ديگر مي رفت تا اسب ها را آموزش دهد. بنابراين درس خواندن آن پسر در دبيرستان مرتباً با وقفه مواجه مي شد وقتيكه سال آخر دبيرستان بود از او خواسته شد تا در يك صفحه بنويسيد تا در آينده مي خواهد كه و چه كاره باشد.

آن شب او هفت صفحه در توصيف هدف خود يعني داشتن يك مزرعه پرورش اسب نوشت. او درباره رؤياي خود با تمام جزئياتش نوشت و حتي يك شكل از يك مزرعه 200 جريبي كه در آن محل ساختمانها و اصطبلها و مسير مسابقه مشخص شده بود كشيد. و سپس نقشه يك ساختممان 370 متر مربعي را كشيد كه در مزرعه 200 جريبي او واقع شده بود.

او تمام آرزوهاي خود را در آن پروژه قرار داد و روز بعد آنرا به معلم داد. دو روز بعد نوشته هايش به دست خودش بازگشت در صفحه اول يك F (نمره بسيار پايين) با رنگ قرمز نوشته شده بود. با يك توجه كه نوشته بود «بعد از كلاس بيا پيش من». پسر با صفحات حاوي رؤياهايش به ديدن معلم خود رفت و از او پرسيد چرا نمره اش F شده است؟

معلم در پاسخ به او گفت اين يك رؤياي غير واقعي براي پسري در شرايط توست. تو فرزند يك خانواده دوره گرد از خانواده سطح پاييني هستي! و هيچ سرمايه اي نداري براي داشتن يك مزرعه پرورش اسب مقدار زيادي پول لازم است. تو بايد يك زمين و اسبهايي با نژاد اصيل بخري و آنها را تكثير كني كه همه اينها مقدار زيادي پول لازم دارد. براي انجام چنين كاري هيچ راهي وجود ندارد. پس از آن، معلم اضافه كرد: اگر تو دوباره با واقع گرايي بيشتري اين مطالب را بنويسي من هم در نمره تو تجديد نظر مي كنم.

پسر به خانه رفت و مدت طولاني در اين مورد فكر كرد و از پدرش در اين باره كمك خواست ولي پدرش به او گفت ببين پسرم تو بايد خودت اين كار را تمام كني و از ذهن خودت كمك بگيري. البته من مي دانم كه اين تصميم بزرگي براي توست.

بالاخره بعد از يك هفته كلنجار رفتن پسر همان صفحات را بدون هيچ تغييري به معلمش برگرداند و به معلمش گفت تو مي تواني نمره F را براي من نگه داري و من هم رؤياي خود را براي خودم نگه مي دارم.

بله آن پسر مانتي بود. او اكنون يك مزرعه اسب 200 جريبي دارد و در حالي اين داستان را تعريف مي كرد كه در خانه 370 متر مربعي خود نشسته بود. مانتي ادامه داد. من هنوز آن ورق كاغذها را دارم. او اضافه كرد بهترين قسمت داستان اينجاست كه دو تابستان پيش همان معلم دبيرستان 30 دانش آموز خود را به مزرعه اسب من براي يك تور يك هفته اي آورد. وقتي كه معلم قديمي داشت آنجا را ترك مي كرد گفت من معلم تو بودم من سارق رؤياي تو بودم. در آن سالها من رؤياي بچه هاي زيادي را دزديدم اما خوشبختانه تو آنقدر عاقل بودي كه رؤياي خود را نگه داري.

اجازه ندهيد هيچ كس رؤياي شما را بدزدد از قلب خود فرمان بگيريد

نويسنده بك كانفيلد

10 قاعده براي موفقيت در مصاحبه استخدامي

1- در مورد تجارب و مهارتهايتان به وضوح و با علاقه صحبت كنيد. زبان حرفه اي داشته باشيد، اما از اينكه شخصيت تان بطور كامل برملا و روشن شود، هراسان نباشيد. به نشانه بي ميلي وقفه هاي كوتاه و مكث نكنيد. شما براي هر پاسخ نياز به چند ثانيه زمان داريد.

2-مثبت انديش باشيد. افراد استخدام كننده (كارفرما) تمايل به شنيدن عذر و بهانه ها يا احساسات بد در مورد يك تجربه منفي را ندارند. اگر آنها در مورد رتبه يا نمره پايين، تغيير ناگهاني شغل يا نقص سابقه تان جويا شدند، حالت دفاعي به خود نگيريد. در عوض توجه تان را به حقايق و واقعيات (خلاصه وار) و آنچه شما از تجربه تان ياد گرفتيد، متمركز كنيد.

3-آمادگي ارائه مهارتها و تجاربتان را داشته باشيد تا وقتي آنها شرح حالي از شغلتان را خواستند، ارائه دهيد. موقعيت تان را در ذهن كارفرما بعنوان فردي با يكسري مهارتها و صفات ويژه، تثبيت كنيد. كارفرمايان مسايلي دارند كه نياز به حل آنها توسط كارمندان با مهارتهاي ويژه دارند. در توصيف مناسب صفاتتان مؤثر عمل كنيد.

4-قبل مصاحبه اطلاعاتي در مورد شركت يا كار آينده تان بدست آوريد. اطلاعاتي مهم شامل فعاليتهايي كه توسط كارفرما اجرا شده است، ثبات مالي كارفرما چگونه است و چه نوع شغلهايي در ارتباط با كارفرما است. تحقيق كنيد چگونه مي توانيد به كارفرما در جريان جستجوي شغلي در مورد آن سازمان و توانايي و پتانسيل شما در آن سازمان كمك كنيد. بدانيد چگونه مي توانيد به شركت كمك كنيد و سؤالهايي را آماده كنيد كه از مصاحبه گر در مورد شركت سؤال كنيد.

5-براي مصاحبه زود حاضر شويد. برنامه ريزي كنيد كه 10 تا 15 دقيقه قبل از زمان مقرر، به محل مصاحبه برسيد. رسيدن خيلي زود، كارفرما را دست و پاچه مي كند و شرايط نامطلوب و ناشيانه اي ايجاد مي كند. به همان نسبت دير رسيدن در ابتدا يك تصور بدي به جاي مي گذارد. شخصاً در مورد زمان و ترتيب مصاحبه سؤال كنيد.

6-يك كلاسر (كيف كاغذ) يا دفترچه يادداشت يا لااقل يك دسته كاغذ مرتب شده و تا خورده كه نام كارفرما روي آن نوشته شده باشد، همراه داشته باشيد.

7-خلاصه اطلاعات و ليستي از سؤالاتي كه براي پرسش نياز داريد همراه آوريد. ليستي از سؤالاتتان را ارائه دهيد كه مطمئن شوند شما اطلاعات مورد نياز براي تصميم گيري را جمع آوري كرده ايد. نبايستي به خاطر بردن يادداشتها در طي مصاحبه پريشان شويد.

8-در بسياري از مصاحبه هاي شغلي، نهار يا شام در نظر گرفته شده در روز مصاحبه، به تنهايي مهمان نوازي كارفرما را نشان نمي دهد اما همچنين يك بخش قابل توجه فرايند مصاحبه است. آداب معاشرت را رعايت كنيد و در گفتگو و محاوره در طي صرف غذا سهمي داشته باشيد. خيلي اوقات چگونگي مهارتهاي اجتماعي جزء تصميم گيري آنهاست.

9-بعد از مصاحبه، نام و لقب (عنوان) همه مصاحبه كنندگان، اثر انگشت يا مهرتان، سؤالهاي باقيمانده و اطلاعاتي كه كسب كرديد را بنويسيد. اگر شما مرتباً در حال مصاحبه هستيد، اين فرايند به شما كمك مي كند تا مدام به كارفرمايان توجه كنيد و بوضوح تفاصيل را تعريف و بيان كنيد.

10-در آخر، مصاحبه را با گفتن لطف سركار زياد يا مرحمت سركار زياد يا سپاسگزارم پايان ببريد. كارفرمايان به حركات و اشارات شما در موقع حرف زدن توجه مي كنند كه گواهي براي توجه تان به جزئيات و علاقه تان به اين شغل است.

زندگی تان را عوض کنید

هر با که خواستید از این طور جمله ها بگویید - در لحظه عوضش کنید به :

خیلی خوشحالم که ایمن هستم .

یا خیلی خوشحالم که سلامت هستم.

اگر احساس کردید چنین جملاتی خودخواهتان می کند - این ها را امتحان کنید:

خیلی خوشحالم که سالم هستم و می‌دانم که همه آن ها ( یعنی کسانی که در مورد آن ها خوانده اید یا شنیده اید .) نیز بهتر و بهتر میشوند.

به کلماتی که می گویید دقت کنید. اگر باب میلتان نیستند -عوضشان کنید تا باب میل شوند.

کلماتی که می گویید توصیف گر- دیروزتان نیستند بلکه فرداهایتان را رقم می زنند که خواهانش هستید.

قبل از این که به این راهکار احتیاج پیدا کنید - انجامش دهید.

درست از همین حالا...

۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه

زان پیشتر که از سر ما آب بگذرد (فریدون مشیری)

زان پیشتر که از سر ما آب بگذرد

با ناخدا بگوی که از خواب بگذرد

این کشتی شکسته در این تندباد سخت

آخر چگونه از دل گرداب بگذرد

ای سرزمین مادری، ای خانه ی پدر

یادت چو آتش از دل بی تاب بگذرد

ترسم که چاره ای نکند نوش دارویی

زین موج خون که از سر سهراب بگذرد

گر همچو رعد، نعره برآریم همزمان

کی خواب خوش به دیده ی ارباب بگذرد

آنکه می تواند انجام می دهد و آنکه نمی تواند انتقاد می کند

روزی مردی داخل چاله ای افتاد و بسيار دردش آمد ...

یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای!

یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت!

یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد!

یک یوگيست به او گفت : این چاله و همچنين دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعيت وجود ندارند!!!

یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایين انداخت!

یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد!

یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پيدا کند!

یک تقویت کننده فکر او را نصيحت کرد که : خواستن توانستن است!

یک فرد خوشبين به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!!

سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بيرون آورد...!


آنکه می تواند انجام می دهد و آنکه نمی تواند انتقاد می کند. جرج برناردشاو

۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

اگر يادمان بود و باران گرفت نگاهي به احساس گلها كنيم

Iran Eshgh Group !


اگر يادمان بود و باران گرفت نگاهي به احساس گلها كنيم

بگذار اين راه راه من باشدو اين جاده جاده ي من
بگذار غرق شوم در دستان سرد نمناك اين ابر


بگذار تا بگريم بر تنهايي دستان بي رمق كوير
بگذارعاشق شوم بر باد سرد پاييزي


بگذار آرام گيرم در آغوش سياه شب
بگذار نصيحت كنم گلبرگ هاي عاشق را


بگذار بگويم از باران از شب از ماه
بگذار ابر عاشق شود ، ببارد ، برسد به مشوق ،زمين


بگذار ابر ببارد بر گيسوان بيد ، بي پروا و عاشق، تر كند لبان سرخ گل ها را
بگذار برگ هايي از جنس طلا برقصند در آغوش باد در بزم ابر


بگذار احساس كنم پاكي شبنم را بر گلبرگ
بگذار بخندم بر كودكي دنيا به بزرگي زمين


بگذار نگاهت در نگاهم غرق شود
بگذار شايد فردا زنده تر از امروز


بگذار زمين ناز كند ، باد فرياد كشد ، ابر در فراق بسوزد
بخار گرفته است دلم از سرماي اين شب اما


چشمان تو همه چيز را از پس اين پنجره ي
بخار گرفته از سپيدي غم مي بيند


بگذار بفهمم اين زجه از آن كيست كه درون را پاره مي كند
بگذار بفهمم ، بدانم جغد شوم بر سر شاخه ي خشكيده ي باغ


به كدامين گلبرگ خيره شده
بگذار بدانم ابر چرا عاشق ، برگ چرا بي روح


بگذار بدانم كجايي تا كه هر روز به شوق ديدنت به كنار بركه
خيره در زيبايي چشمانت غرق نشوم.....

۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه

BROKEN HEART

BROKEN HEART

Orkut Myspace Broken Heart Scraps, Graphics, Comments and Glitters

If someone you love breaks your heart,
cry a river,
build a bridge,
and get over it.


http://www.zulva.com/images/broken_heart/images/break-my-heart.gif

How can I love again when
I can't stop loving the one that hurt me so much?

http://nopostagerequired.files.wordpress.com/2009/06/broken-heart.jpg
My Heart Was Taken By You,
Broken By You, And Now
Is In Pieces Because Of You !

Orkut Myspace Broken Heart Scraps, Graphics, Comments and  Glitters

Ask me how many times
my heart has been broken
and I will tell you to look in the sky
and count the stars.

http://rlv.zcache.com/mending_a_broken_heart_postage_stamp-p172134440453196487anr4u_400.jpg

A broken heart is a heart that has felt love.


Orkut Myspace Broken Heart Scraps, Graphics, Comments and Glitters

The greatest pain that comes from love
is loving someone you can never have.


http://fromgrandmaskitchen.com/boilingpoint/wp-content/uploads/2009/03/broken_heart.jpg

“We always ignore the ones who adore us, and adore the ones who ignore us”

http://www.things4myspace.com/wp-content/uploads/2008/02/broken-heart.jpg

What is the opposite of two? A lonely me, a lonely you.

Orkut Myspace Broken Heart Scraps, Graphics, Comments and Glitters

It takes a couple seconds to say Hello, but forever to say Goodbye.

http://aionios.files.wordpress.com/2009/05/broken_heart_by_fabu-jpg.jpeg

It hurts to breathe
because every breath I take
proves I can't live without you.

http://www.goodlightscraps.com/content/broken-heart/broken-heart-8.jpg

I don’t miss him, I miss who I thought he was.

heart broken

I hate you for not letting me have you.

http://th00.deviantart.net/fs9/300W/f/2006/342/c/3/Mend_My_Broken_Heart_by_YoukaiYume.jpg

Boyfriends come and go, but friends are forever.

http://i.ehow.com/images/GlobalPhoto/Articles/5074360/cn942431-main_Full.jpg

Sometimes I wish I were a little kid again, skinned knees are easier to fix than broken hearts.

http://fc05.deviantart.com/fs20/f/2007/270/a/3/_Fixing_a_broken_heart__by_Nonnetta.jpg

Never Say
" I love you "
if you don't really care,
never talk about feeling
if they aren't really there.
Never hold my hand
if you're going to break my heart.
Never say you're to,
if you never plan to start.
Never look into my eyes
if all you do is lie.
Never say hello,
if you really mean goodbye.
If you really mean forever,
then say you will try.
Never say forever
' cause forever makes me cry.

Loving Man and Woman Mending a Broken Heart

Loving mam and woman mending a broken heart!

http://www.testq.com/nfs/testq/photos/0002/6169/broken-heart_max600.jpg

Some Day You'll Cry For Me Like I Cried For You,
Some Day You'll Miss Me Like I Missed You,
Some Day You'll Need Me Like I Needed You,
Some Day You'll Love Me But I Won't Love You!!!





http://typeinspire.com/images/0609/heart.jpg

red heart Images

۱۳۸۸ مهر ۲۷, دوشنبه

شعر كوچه سروده « هما میرافشار » (پاسخ شعر كوچه اثر فریدون مشیری)

بی تو طوفان زده دشت جنونم
صیدافتاده به خونم
تو چه‌سان می‌گذری غافل از اندوه درونم؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره‌ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی...
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی
چون در خانه ببستم،
دگر از پا نشستم
گوئیا زلزله آمد،
گوئیا خانه فروریخت سر من
بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو، کس نشنود ازاین دل بشکسته صدائی
بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی
تو همه بود و نبودی
تو همه شعر و سرودی
چه گریزی ز بر من
که ز کوی‌ات نگریزم
گر بمیرم ز غم دل
به تو هرگز نستیزم
من و یک لحظه جدایی؟
نتوانم، نتوانم
بی تو من زنده نمانم

۱۳۸۸ مهر ۲۶, یکشنبه

زندگی شما می‌تواند به زیبایی رویاهایتان باشد

فقط باید باور داشته باشید که می‌توانید کارهای ساده‌ای انجام دهید. در زیر لیستی از کارهایی که می‌توانید برای داشتن زندگی شادتر انجام دهید، آورده شده است.
هر روز آنها را به کار بگیرید و از زندگی خود در این سال لذت ببرید.
سلامتی:
1- آب فراوان بنوشید.
2- مثل یک پادشاه صبحانه بخورید، مثل یک شاهزاده ناهار و مثل یک گدا شام بخورید..
3- از سبزیجات بیشتر استفاده کنید تا غذاهای فراوری شده.
4- بااین 3 تا E زندگی کنید: Energy (انرژی)، Enthusiasm (شور و اشتیاق)، Empathy (دلسوزی و همدلی).
5- از ورزش کمک بگیرید.
6- بیشتر بازی کنید.
7- بیشتر از سال گذشته کتاب بخوانید.
8- روزانه 10 دقیقه سکوت کنید و به تفکر بپردازید.
9- 7 ساعت بخوابید.
10- هر روز 10 تا 30 دقیقه پیاده‌روی کنید و در حین پیاده‌روی، لبخند بزنید.
شخصیت:
11- زندگی خود را با هیچ کسی مقایسه نکنید: شما نمی‌دانید که بین آنها چه می‌گذرد.
12- افکار منفی نداشته باشید، در عوض انرژی خود را صرف امور مثبت کنید.
13- بیش از حد توان خود کاری انجام ندهید.
14- خیلی خود را جدی نگیرید.
15- انرژی خود را صرف فضولی در امور دیگران نکنید.
16- وقتی بیدار هستید بیشتر خیال‌پردازی کنید.
17- حسادت یعنی اتلاف وقت، شما هر چه را که باید داشته باشید، دارید.
18- گذشته را فراموش کنید.. اشتباهات گذشته شریک زندگی خود را به یادش نیاورید. این کار آرامش زمان حال شما را از بین می‌برد.
19- زندگی کوتاه‌تر از این است که از دیگران متنفر باشید. نسبت به دیگران تنفر نداشته باشید .
20- با گذشته خود رفیق باشید تا زمان حال خود را خراب نکنید...
21- هیچ کس مسئول خوشحال کردن شما نیست، مگر خود شما.
22- بدانید که زندگی مدرسه‌ای می‌ماند که باید در آن چیزهایی بیاموزید. مشکلات قسمتی از برنامه درسی هستند و به مانند کلاس جبر می‌باشند.
23- بیشتر بخندید و لبخند بزنید.
24- مجبور نیستید که در هر بحثی برنده شوید. زمانی هم مخالفت وجود دارد.


جامعه:
25- گهگاهی به خانواده و اقوام خود زنگ بزنید.
26- هر روز یک چیز خوب به دیگران ببخشید.
27- خطای هر کسی را به خاطر هر چیزی ببخشید.
28- زمانی را با افراد بالای 70 سال و زیر 6 سال بگذرانید.
29- سعی کنید حداقل هر روز به 3 نفر لبخند بزنید.
30- اینکه دیگران راجع به شما چه فکری می‌کنند، به شما مربوط نیست.
31- زمان بیماری شغل شما به کمک شما نمی‌آید، بلکه دوستان شما به شما مدد می‌رسانند، پس با آنها در ارتباط باشید.
زندگی:
32- کارهای مثبت انجام دهید.
33- از هر چیز غیر مفید، زشت یا ناخوشی دوری بجویید.
34- عشق درمان‌گر هر چیزی است.
35- هر موقعیتی چه خوب یا بد، گذرا است.
36- مهم نیست که چه احساسی دارید، باید به پا خیزید، لباس خود را به تن کرده و در جامعه حضور پیدا کنید.
37- حتی بهترین هم می‌آید.
38- همین که صبح از خواب بیدار می‌شوید، باید از هستي تان شاكر باشيد.
39- بخش عمده درون شما شاد است، بنابراین خوشحال باشید.
آخرین اما نه کم‌اهمیت‌ترین:
40- لطفا این موارد را به هر کسی که دوست دارید، بفرستید